سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :11
کل بازدید :20882
تعداد کل یاداشته ها : 18
103/2/30
7:51 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
علیزاده[0]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهمن 90[12]

در دین اسلام، زن جایگاه بسیار والایی دارد؛ هم در اجتماع و هم در خانواده. زن سازنده ی خانواده است و خانواده کوچک ترین واحد اجتماعی جامعه می باشد؛ لذا می توان گفت که زن سازنده ی جامعه است و قادر است جامعه را به سمت سعادت و تعالی و یا به سمت انحراف و فساد سوق دهد. بهتر است نقش زن را به طور جداگانه در خانواده و جامعه بررسی کنیم تا در نهایت به نتیجه ی مطلوب نائل شویم.

زن و خانواده

اسلام عزیز برای زن، از همان ابتدای تشکیل خانواده و حتی قبل از آن، مقام و جایگاه بلند مرتبه و احترام و حیثیت خاصی قائل شده است. در اینجا مواردی از نظرات اسلام را درباره ی جایگاه زن مطرح می کنیم.

1.      در جامعه ی اسلامی ما مرسوم است که مرد به خواستگاری زن می رودو این از بزرگ ترین نشانه های حفظ احترام و شخصیت زن است. چون می دانیم که طبیعت، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر مطلوب و معشوق بودن آفریده است. در غریزه ی مرد، نیاز و طلب و در غریزه ی زن، ناز و جلوه قرار داده است تا بدین وسیله ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد جبران نماید. لذا این برخلاف حیثیت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود و اقدام به خواستگاری کند. برای مرد قابل تحمل است که از زنی جواب رد بشنود و به خواستگاری زن دیگری برود؛ اما برای زن قابل تحمل نیست که از مرد جواب رد بشنود، چون قرار است که مورد عشق و پرستش مرد قرار بگیرد و قلب او را مسخّر خود گرداند.

2.      اسلام، در انتخاب همسر مورد نظر، برای زن، اختیار قائل است و کسی به زور حق شوهر دادن زنی را ندارد.

3.      اسلام برای زن، استقلال اقتصادی قائل است. اگر زن شاغل باشد و درآمدی داشته باشد، هیچ کس حتی شوهر او حق ندارد به زور در آن تصرّفی داشته باشد«لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا اکتَسَبوا و لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا اکتَسَبنَ»[1] «لِّلرِّجَالِ نَصیِبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا»[2]

4.      اسلام، مهر و نفقه را نیز از حقوق لازم برای زن قرار داده است و مرد را مجاب به پرداخت آن کرده، مگر آنکه خود زن نخواهد.

5.      از نظر اسلام، مرد حق ندارد در خانه، با زن خود مثل برده رفتار کند و به صورت کارفرما در مقابل او ظاهر شود و به او دستور دهد. «در اسلام به مرد اجازه داده نشده است که به زن زور بگوید و امری را بر او تحمیل کند. برای مرد در خانواده، حقوق محدودی قرار داده شده است که از روی کمال مصلحت و حکمت است... زن از لحاظ جسمی، ظرافت بیشتری دارد و مرد، قوی تر و گردن کلفت تر است. با این حال، اگر قانون از زن دفاع نکند، ممکن است مرد، نسبت به او تعرّض کند.»[3]

6.      برخلاف برخی مذاهب که به دنبال ریاضت طلبی و تجرّد و دوری از زن هستند و با ازدواج مخالفند و زن را مظهر پلیدی و منشأ گناه می دانند؛ اسلام عزیز، ازدواج را مقدّس می داند و نسبت به جنس زن بدبین نیست، چراکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مِن أخلاقِ الأنبیا حُبُّ النِّساءِ»[دوست داشتن زنان از اخلاق انبیا است.] و نیز فرمودند: «من به سه چیز علاقه دارم: زن، عطر، نماز.»

7.      از نظر اسلام، هر یک از زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده اند«هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ»[4].

8.      اسلام وجود زن را برای مرد، مایه ی خیر و آرامش دل می داند. رهبر انقلاب اسلامی در این باره می فرمایند: «آسایش فضای خانواده، آرامش و سکونتی که در فضای خانه است، به برکت زن و طبیعت زنانه است.»[5]

9.      اسلام، نقش زن در تربیت فرزندان را بسیار مهم و اساسی قلمداد می کند. همچنین در تربیت و اثرگذاری در جهت گیری های مرد خانه نیز نقش مهمی دارد. به تعبیر زیبای امام خمینی(ره)، «از دامن زن، مرد به معراج می رود.» لذا در ظلّ سایه ی مادری مهربان و وظیفه شناس و فهیم است که فرزندان پاک، با اخلاق نیکو و فهمیده وارد اجتماع می شوند و نیز در ظلّ سایه ی همسری مهربان، دلسوز، فداکار و آرامش بخش است که مرد، با شخصیت، فعال و مقاوم در برابر سختی ها و مشکلات، بار   می آید.

10.  در اسلام، مرد موظف به مراقبت از زن است. «در داخل خانواده، از نظر اسلام مرد موظف است که زن را مانند گلی مراقبت کند. می فرماید: «المَرأَ?ُ ریحانَ?»؛ زن گل است. این مربوط به میدان های سیاسی و اجتماعی و تحصیل علم و مبارزات گوناگون اجتماعی و سیاسی نیست؛ این مربوط به داخل خانواده است. «المَرأَ?ُ ریحانَ? و لَیسَت بِقَهرِمانَ?» این چشم و دید خطابینی را که گمان می کرد زن در داخل خانه موظف به انجام خدمات است، پیغمبر با این بیان تخطئه کرده است. زن مانند گلی است که باید او را مراقبت کرد. با این چشم باید به این موجود دارای لطافت های روحی و جسمی نگاه کرد.»[6]

«اگر در تعبیرات اسلامی ملاحظه کنید، درباره ی زن، درست همان تعبیرات واقعی وجود دارد. «المَرأَ?ُ ریحانَ? و لَیسَت بِقَهرِمانَ?» . زن، گل است- ریحانه یعنی گل- انسان با گل چکار می کند؟ نوع برخورد با گل چگونه است؟ اگر با گل کشتی بگیرند، گل پرپر می شود. اگر گل را گل بشناسند و برخورد گُلانه با آن بکنند، مایه ی زینت و مؤثر است و وجودش شاخص و بارز خواهدبود. «و لَیسَت بِقَهرِمانَ?» ، قهرمانه به معنی قهرمانی که به فارسی می گوییم، نیست؛ یک تعبیر عربی است که از فارسی گرفته شده است. قهرمان- به طور خلاصه- یعنی مباشر امور، سرکارگر. یعنی در خانه ی شما، زن را به عنوان مباشر امور خودتان ندانید، خیال نکنید که شما رئیس هستید، کارهای خانه، بچه ها و امثال آن، به عهده ی یک سرکارگر است؛ سرکارگر هم این خانم است و باید اینگونه عمل کنیم.»[7]


  
  

دیروز شیطان را دیدم ، در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ، فریب می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند. هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند. توی بساطش همه چیز بود غرور ، حرص ، دروغ ، جاه طلبی ... . هرکس چیزی میخرید و در ازایش چیزی می داد. بعضی ها تکه ای از قلبشان را و بعضی پاره ای از روحشان را. بعضی ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی را.

 

شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد. حالم را به هم می زد. دلم می خواست همه ی نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند . موذیانه خندید و گفت: من با کسی کاری ندارم و آرام نجوا می کنم . نه قیل و قال میکنم نه کسی را مجبور می کنم که چیزی از من بخرد.

 

می بینی ! آدم ها خودشان دور من جمع می شوند. آن وقت سرش را نزدیک آورد و گفت : البته تو با آن ها فرق می کنی . تو زیرکی و مومن . زیرکی و مومنی آدم را نجات می دهد.این ها ساده اند و گرسنه و به جای هر چیزی فریب می خورند.

 

از شیطان بدم می آمد . اما حرف هایش شیرین بود . گذاشتم حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعت ها کنار بساطش نشستم. تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و در جیبم گذاشتم و با خود گفتم بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدزد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

 

به خانه آمدم و در کوچک جعبه را باز کردم. توی آن اما از غرور چیزی نبود. جعبه از دستم افتاد و غرور توی اتاق پخش شد فریب خورده بودم ، فریب.دستم را روی قلبم گذاشتم ، قلبم نبود. فهمیدم که آن را کنار بساط جا گذاشته ام . تمام راه را دویدم ، تمام راه لعنتش کردم ، تمام راه خدا خدا کردم . می خواستم یقه ی نامردش را بگیرم عبادت دروغیش را به سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم اما شیطان نبود . او رفت. داشتم های های گریه می کردم. اشک هایم که تمام شد بلند شدم تا بی دلیم را با خود ببرم . صدایی شنیدم صدای قلبم را و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم به شکرانه ی قلبی که پیدا شده بود


90/11/25::: 6:15 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3